نقطه نظر های من

یک وبلاگ شخصی که فقط نظرات خودم رو توش درج میکنم.

نقطه نظر های من

یک وبلاگ شخصی که فقط نظرات خودم رو توش درج میکنم.

شاید درباره من

خوبه که قبل از نوشتن موضوعی، اشاره ی کوچیکی به خودم کنم، که البته این حرفها رو در پست سرآغاز نوشتم، ولی باز نیاز به تکرار مکررات است. شاید، شاید، برداشت شود که من از دانسته هام اینجا مینویسم، و یجور اطلاع رسانی از حقایق(بخیال خودم) میکنم. ولی اگر واقعا نوشته های من رو خونده باشید، خاهید دید، که سرشار از ندانم هاست، سرشار از پرسشهاست. من قصد ندارم که چیزی یاد بدهم، شاید عجیب باشد، ولی مینویسم که یاد بگیرم. این ی تجربه ی شیرینه برای من، که نمیدونم ثمرش چی میتونه باشه. شاید با نوشتن دارم غلبه میکنم به یک ترس ذاتی انسانی. من بیشتر سعی میکنم از پارادوکس های رفتاری خودم بنویسم، که متاسفانه ترسهایی دیگر، هیچوقت جرات نوشتن بی پرده را نداده، ولی باز با این کلمه های چادر به سر، سعی به ارضای خودم دارم. همیشه آرزو داشتم که بعد از خوندن نوشته ای از من، بجای اینکه مخاطب حس کند چیزی یادگرفته است، برایش پرسشی عمیق تر مطرح شود. پس بدانید،این مرامنامه، نه شکسته نفسی است، نه تواضع، این حقیقی ترین نوشته این وبلاگ است :)

دسته بندی نوشته ها
آخرین نوشته
دوستداشتنی ترین نوشته ها
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه ها

قدم نو رسیده !

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۴۳ ب.ظ

درست زمانی که شکستها پشت سر هم بافر میشوند، که حتا زمانت قد نمیدهد برای سوگواری همه اشان، فقط یک خبر میتواند لبخند به لبانت بنشاند.

درست زمانی که مشکل دوستانت، مشکلت میشود، و در پی حلش، تمام سلولهای بدنت بهت فشار میاورند، که حتا صدای زنگ موبایلت وحشت است برات، تنها نیاز به یک خبر داری تا برای لحظه ای فراموش کنی همه مصیبتها را.

این روزها در مغزم داستان تله موش عبید زاکانی مرور میشود، و دوست دارم فریاد بزنم که آهای مردم نفرین شده، زمین گِرد است.

زنگهای پی در پی موبایلت، صدای لرزان پشت تلفن، خبرهای بد. میشینی، شِش دُنگ مغزت را بکار میگیری، که چطور توپ را در زمین حریف بندازی، چطور وضعیت وخیم را سامان بدهی، چطور برگ برنده اش را به مدرک مرگش تبدیل کنی. فکر میکنی، دروغ میبافی، هدف مشخص است، به هرقیمتی باید میسر شود. و آن زمان که قانون در برابر وجدان قرار میگیرد، خوب میدانی که نمیدانی. مُهر باید بزنی بر لبانت، به کسی نگویی. ولی چطور میشود این مشکل بزرگ را من حل کنم ؟ لعنت میکنی خودت را که شدی مغز متفکر این جریان، ولی تو نمیتوانی. نمیخاهم جهالتم باعث پشیمانی من و خیلی ها شود. با این شرایطم عمو، تنها خبر بدنیا آمدنت توانست دلم را شاد کند.

آبتین جان، امیدوارم خوبی و بدیهای دنیا رو ببینی و خوب درک کنی، و درست انتخاب کنی. امیدوارم من برایت مثل یک برادر باشم، بهت خوبیها رو نشون بدم. خیلی چیزها از کامپیوتر و چیزای دیگه هست که مشتاقم بهت یاد بدم. و امروز من عمو شدم، یعنی یک مسئولیت جدید. امیدوارم این وظیفه ام را حداقل درست بجا بیاورم.

امیدوارم مردی بشوی که دوست و دشمن با خیال راحت بهت تکیه کنند. گرچه میدانم با وجود همچین مادر و پدری حتما همان خاهی شد.

نمیدانم وقتی که میتوانی این را بخانی، من زنده هستم یا نه، یا اصلا این نوشته تا چند سال دیگر هست یا فیلترینگ برای همیشه پاکش کرده، مثل خیلی از نوشته هایی که از تاریخ پاک شد، ولی همیشه نبودشان حس شد. من میدانم، من اعتقاد دارم به انرژی ها، میدانم این نوشته های من، همین حالا هم انرژی اش به تو میرسد. و این محبت بین ما را میسازد، همان چیزی که خون مینامند.

همیشه شجاع باش، عمویت محمد.

  • کا وه

نظرات  (۷)

  • محمد عباسی
  • و اینکه اینروزها این بیت رو دیوانه وار تکرار میکنم !

    تاحالا تو شهر خودت گنگستر دیـــــدی ؟ / ............................... شنیـــــدی ؟
  • محیا رساله
  • قدم نورسیده مبارک !
    خیلی قشنگ بود آخرش حس غریبی داشت برام 
    من مطمئنم آبتین همونی میشه که تو گفتی و شاید 1000مرتبه از اون بهتر وبالاتر ، مطمئن باش آبتین هم نوشته هات رو میخونه و هم به داشتن همچین عمویی افتخار میکنه .
    هم برای تو و هم برای آبتین آرزوی سلامتی و سعادت دارم .
    موفق باشی.
    پاسخ:
    امروز وقتی برای اولین بار میدیدمش، توی اون چند سانت هیکل و ۳ کیلو و اَندی وزن، چیز خاصی میدیم. شاید مسخرم کنی، اصلا شاید اینو نباید بگم. ولی حس خاصی نسبت بهش دارم. واقعا نگرانم اون وظیفه‌ای که نسبت بهش دارم رو نتونم انجام بدم‌!
    اون مرد بزرگی میشه ;)
    از پیامت هم ممنونم، منم برات آرزوی موفقیت میکنم.
    شاد باشی.
    مبارک باشه
    پاسخ:
    سلامت باشی دوست عزیزم.
    واااااااااااای مبارک باشه البته بیشتر مبارک مامان و باباش :-p
    منم با دوستمون موافقم پاراگرافهای آخر حست خیلی قشنگ بود و از اینکه گفتی انرژیت رو درک میکنه و بهش انرژی های مثبت دادی خیلی خوشم اومد.
    ایشالا که قدمش برای همه اعضای خانوادتون پر از برکت باشه و مسمله که شیرینی خاصی از این به بعد به زندگیتون میده ، حالا بذار شیرین زبونی هاش شروع بشه خیلی جا داره!
    موفق باشی دوست من
    پاسخ:
    ممنون زهره جان. بعله شیرینی خاصی به زندگی همه داده.

    امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشی.

    محمد جان من یکی ک شاهد همه چی بودم میدونم چقدررررررر این بچه خوش قدمه ایشالله بشه یکی مث خودت عاقل وبه همه دوستاش و خانوادش در همه لحظات کمک کنه.ایشالله سایش والدینش بالاسرش باشه و همیشه موفق باشه!
    پاسخ:
    نهههههههههههههههههههه ! مثل من نشه !!
    بشه مث باباش، چی‌دونم، بشه مث پروفسور حسابی !، نه من‌!! :D

    ایشالا شما هم همواره توی زندگیتون موفق و موید باشید.
    ممنون.

    سلام

    اولا این تصویر سازی فرو کردن در ذهن بچه نیست
    دوما:بچه ها بهتر از ما میفهمند و اهمیت وجود امام زمان رو درک میکنند.این ما هستیم که خودمون رو زدیم به کوچه علی چپ .فقط کافیه به یکیشون بگی درس بخون چون امام زمان یار بیسواد نمیخواد.اونوقت میبینی نمره های بیست رو که ردیف میشه حتی تو ریاضیات....
    ثالثا: علم لازمه زندگیه اما علم بدون معرفت به امام و بدون دین میشه بمب اتم
    دانشمند بدون دین بمب اتم میسازه
    دانشمند متعهد میشه دکتر حسابی
    مگر هدف علم چیزی غیر از خدمت به بشریت و رسیدن به یک جامعه ایده آله؟
    و اون جامعه مهدویه....
    من که مخالف علم نیستم لیلی و مجنون هم جزء ادبیات کشور ماست
    من میگم بچه های ما باید با این هدف آشنا بشن
    هدف از خلقتشون رو بدونن و در اون راستا به تحصیل علم بپردازند

    و در آخر
    امثال من و شما که تا حالا این همه درس خوندیم بدون معرفت به امام
    به کجا رسیدیم؟لا اقل اونها بشن زمینه ساز ظهور......
    به امید ظهور مولا نا مهدی (عج)که صد البته نزدیکه

    پاسخ:
    علیک سلام. ای کاش این نامه سرگشاده را در زیر این نوشته نمیگذاشتید، و یا بصورت خصوصی برای من ارسال می‌کردید. همیشه راحت‌ترین کار را انتخاب می‌کنید.
    خانم نعیمه، کوکب دین، بچه‌ها بیشتر از ما نمی‌فهمند‌ (شمارو نمیدانم البته، کلی عرض میکنم). اگر بیشتر می‌دانستند که این شما نبودید که تو فکر تصویرسازی بیوفتید، بچه‌ها بودند که بفکر این کار برای ماها می‌افتادند.
    اگر کافیه به بچه فقط بگویی : " ..درس بخون چون امام زمان یار بیسواد نمیخواد.." پس باز نیاز به تصویر سازی نیست، کافیه بگی درس بخون چون امام زمان یار بیسواد نمیخواد

    اگر با این حرف نمره‌ها بیست میشد الان بچه‌ی بیسواد و درس نخان نداشتیم. (حالا نمیخام از حرفات سوتی بگیرم تا نشون بدم چقدر تناقض داره).
    مشکل شما اینه که نه لیلی و مجنون را میشناسی، نه مهدویت را. شما رو نمیدونم، که درس خوندن برات فایده نداشته و بجایی نرسوندتت، بنده رو به جاهایی رسونده !
    و نوشته‌های این وبلاگ، که حتا یه ثانیه هم وقت نراشتی و بخونیش، ثمره‌ی همینه.
    درهر صورت تصمیمتان را گرفتید، و من امیدوارم درکارتان موفق نباشید.

    شاد باشید.

    kheyli khoshkele , omidvaram khoda negahesh dare baraye khanevadeye azizaesh .

    fekr konam be amosh rafte :D

    vali kolan shabihe babashe age eshtebah nakonam.

     

    پاسخ:
    وااااای، لعیا تو دیگه کی هستی !!!
    چجوری تونستی تشخیص بدی شبیه وهبه ؟!! دمت گرم.
    این عکس یک روزگیشه تازه، الانش رو ببینی شاخ درمیاری از شباهت و زیبایی.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی