نقطه نظر های من

یک وبلاگ شخصی که فقط نظرات خودم رو توش درج میکنم.

نقطه نظر های من

یک وبلاگ شخصی که فقط نظرات خودم رو توش درج میکنم.

شاید درباره من

خوبه که قبل از نوشتن موضوعی، اشاره ی کوچیکی به خودم کنم، که البته این حرفها رو در پست سرآغاز نوشتم، ولی باز نیاز به تکرار مکررات است. شاید، شاید، برداشت شود که من از دانسته هام اینجا مینویسم، و یجور اطلاع رسانی از حقایق(بخیال خودم) میکنم. ولی اگر واقعا نوشته های من رو خونده باشید، خاهید دید، که سرشار از ندانم هاست، سرشار از پرسشهاست. من قصد ندارم که چیزی یاد بدهم، شاید عجیب باشد، ولی مینویسم که یاد بگیرم. این ی تجربه ی شیرینه برای من، که نمیدونم ثمرش چی میتونه باشه. شاید با نوشتن دارم غلبه میکنم به یک ترس ذاتی انسانی. من بیشتر سعی میکنم از پارادوکس های رفتاری خودم بنویسم، که متاسفانه ترسهایی دیگر، هیچوقت جرات نوشتن بی پرده را نداده، ولی باز با این کلمه های چادر به سر، سعی به ارضای خودم دارم. همیشه آرزو داشتم که بعد از خوندن نوشته ای از من، بجای اینکه مخاطب حس کند چیزی یادگرفته است، برایش پرسشی عمیق تر مطرح شود. پس بدانید،این مرامنامه، نه شکسته نفسی است، نه تواضع، این حقیقی ترین نوشته این وبلاگ است :)

دسته بندی نوشته ها
آخرین نوشته
دوستداشتنی ترین نوشته ها
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه ها

چیز !

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۳۳ ب.ظ

رمز این نوشته برداشته شد!

بعد از شنیدن یه آهنگ‌ به نام چیز، از یک خاننده‌ی چیزی، تصمیم گرفتم منم چیزامو بنویسم، تا فکر نکنه فقط خودش بلده چیز بگه. امیدوارم پس از شنیدن چیزشرای من، به چیز من اعتقاد پیدا کنه !

چیز میکنم تا همه بداند که چیزی که من میگم چیز نیست، و چیزای من از روی چیز نیست. نتیجه چیز کردنای منه، نکه بگم من چیزی هستم، ولی لطفا تا پایان این چیزنامه من را چیز کنید.

اخطار : چیزهای زیر شاید برای بعضی‌ها، چیز باشد. پس توصیه می‌شود اگر چیز ندارید، نخانید‌! و اگر دارید، لطفا چیز بازی درنیارید و منو به چیز ندید !

 

راستش چیز برای گفتن زیاد است، ولی ترجیح می‌دهم از چیز خوردنم در دوران کودکی به چیزا شروع کنم. برای چیز کردن من، ابتدا چیزهای بی‌ارزش و خوب رو میگفتن، بعد که من چیز شدم، اصل چیز رو میدادن بهم، که منم آخرش چیزشونو خوردم.

خیلی پشیمانم که بهشون چیز دادم، ولی بچگی بود دیگر. بعضی از چیزا که اینو میخونن، جای چیزهای این نوشته، چیز می‌زارن، چون بچگشیون پُر بوده از چیز خوردن. فکراشون چیزیه، و همه چیز زندگی رو چیز میدونن. افکارشون همش تو چیزه و چیزشون تو افکارشون‌! ولی چیزای من چیزای دیگس، که برای فرار از چیز شدن، چیز شدن‌!! جای این چیزا چیزی بزار که شایسته‌ی چیز منو چیز خودت باشه. کمی چیز باش !

من بزرگ شدم، ولی یه سری چیزای کودکی هنوز داشت چیزم میکرد. چیز شنیدم و چیز خوندم تا چیزی شم، ولی چیزایی که من فهمیده بودم کمی چیز بودن. چیزای من فرق کرد، شدم شبیه چیزهایی که آن‌ها نیز تنها فکرمیکردند، که چیز هستند. بجایی رسیدیم که آهنگ مورد علاقه ما چیز شد، کتابمان چیز شد، اعقایدمان چیز شد، افکار هم حتما چیزی دیگر ... !

ولی من نه میخاستم چیز باشم، و نه چیز !

حالا کسایی که چیز رو از چیز تشخیص نمیدن و چیز از چیز نمی‌فهمن، برای من چیز شدن و چیزاشونو بدون ترس از چیزی بیان می‌کنند‌! اون موقع که تو چیز می‌دادی، من داشتم چیز میکردم! این یک کُری نیست، این تنها چیزیست که به تو ثابت کنم، من از چیز نیومدم، من چیز کسی رو نخوردم، من چیز نخاهم بود، و من چیز نخاهم گفت.

بعضی چیزها هست که مثل خوره چیز آدم را میخورد، و آدم زره زره چیز می‌شود ولی نمیتواند آن‌ها را چیز کند، نه بخاطر چیزهای هدایت، بلکه از ترس چیز شدن. ترس از اینکه خودت هم چیز بشوی، و بجای گذاشتن چیز مناسب بجایت، مثل یه مشت چیز، چیز معنیت کنند‌!!! می‌ترسی که چیز بشوی برای این ملت چیز، بعد چیز بخوری، که چرا تو هم چیز به چیز ندادی که الان چیز نشوی. چیز می‌نویسی چون میترسی، و چیز نمی‌نویسی چون از چیز میترسی. ولی من نمخاهم چیز باشم. نمیخاهم !

اون بابا هم انقدر در شعرش چیز نگفت که من گفتم. انصافا افلاطون هم بخاهد جای چیزهای من چیز مناسب بگذارد که همان چیزی باشد که مدنظر بود، نمی‌تواند. ای داد و بیداد که این نوشته هم چیزی شد‌. باز موقع نوشتن فکرم به چیزای دیگه رفت، فکر آن چیزت، باز چیزم را از خود بی خود کرد !

از صب تا شب، در اینترنت کل کل با یه مشت چیزفهم، که فیسبوک بهشون کمی چیز داده، و خریتشون خیلی بیشتر چیزشان کرده، که راحت چیزاشون رو بنویسن، و بدتر از اون، اون الگوریتم چیز فیسبوک که چیزا بهتر همو چیز میکنند و گویی مثل چی تولید مثل می‌کنند و روز به روز بیشتر و چیزتر. بیرون که میری چیزهای بدتر، حس چیز بودن بهت دست می‌دهد که چیز تو از همه چیز تر است، و وقتی درست زمانی که چیزت کورت کرده، چنان تو دهنی از چیزای دیگه میخوری که حسابی چیز می‌شی. و اون وقته که میفهمی تو هم یک چیز مثل چیزهای دیگه‌ هستی.قلمت را چیز می‌کنی که دیگر نباید چیز کرد، ولی از طرفی چیزت به تو اجازه نمی‌دهد. می‌دانی که چیزهایت شده باعث رسواییت، ولی چه می‌شود کرد؟ گاهی باید دنیا را به چیزت بگیری که چیزت خالی شود.

باید بنویسم از چیزهایی که در شعرهای چیزیشون، از چیز کشیدنشون تعریف می‌کنند و اینکار رو چیز می‌دانند، واز چیزایی که دورشان هست می‌گوید تا اینکه من را هم چیز کند، و من از غلو های آنان بفهمم که چقدر چیز هستند ! از دعواهاشان با چیزهای دیگر، تهدیدهای چیز.ترجمه چیزهای چیزهای اون ور آبی، درک نکردن چیز آنها، و سعی در تقلید از چیز آنها شده چیزی برای ما !

از آنهایی که چیزشان، مارو نموده، ولی بازهم برای امثال من چیز میکنند. از دخترهایی که از طرفداران چیز زنان بدشان می‌ایند یا از دخترهای طرفدار چیز مردان.

بارها بخودم قول دادم که چیز نکنم. ولی باز چیزم رو شکستم و چیز کردم. مثلی قدیمی میگه، چیز که از سر بگذره، یه یک وجب  چه صد وجب. همیشه فریب چیز اول رو خوردم، اولین چیز را که می‌نویسی چیزهای دیگر پشت سر هم قطار می‌شود، و دیگر چیزی نیست که بتوان کنترلش کرد. چیزت میسوزد.

هنوزم "چیزت" هایم رو بد برداشت می‌کنی، و چیزی می‌گذاری بجایشان، که اصلا آن چیزی نیست که باید باشد! این همه چیز گفتیم که الان چیز نباشی، ولی انگار که مارو چیزت‌م حساب نمیکنی‌!

هیچ چیز، بدتر از بحث‌های چیزی، چیز  آدم رو خرد نمیکنه، زمانیکه چیز و چیز جلوی هم قرار داده می‌شود، و به وضوح برایت معلوم است که آن چیز درست است که چیزت می‌گوید، ولی هم‌چنان نمیدانی چه چیزیست که می‌گوید، نه، آن چیز درست است. آن وقت است که تمام چیز خوردنای کودکیت، ذره ذره یادت میوفتد. و از همه متنفر می‌شوی برای چیز کردنت، و چیز بهت گفتن.

به‌گویم از زن چیزی که سرنوشت بار خانواده‌را تنها به دوشش گذاشته است، و دیگر برایش چیز نمی‌گذارند، چرا که او نه‌ آن چیزی است که تو فکر میکنی، و نه آن چیزی است که در فیلم‌ها می‌گویند. او بیوه است. و در باور ما برای چیز بیوه، تنها یک چیز است، و آن چیز است. او چیز است، ولی نه مردان گرسنه به دنبال چیز.

 همین مردان چیز، اعصای دست این زن را چیز کرده‌اند تا مبادا آن چیزی شود که نباید بشود. آن مردان، قیمت داروهای مادر این زن را هم به فلک رساندند تا این مادر که چیز زیر پایش است، که نامش چیز است، برای گرفتن چیزهای مادرش، باید چیز بدهد. ولی این چیز دادن برای آن سحت است.

چیز میکشن، و به چیز کشی میوفتن. این دقیقا چیزی است که چیزها از ما میخاهند. به بهانه‌ی چیز دنیامون را چیز کردند. من که باور نمیکنم این چیزها، بفکر چیز ما در چیز باشند.

دارم چرت میگم، ولی حقیقته...سخته...حقیقته !

چند سال پیش یه چیزی شد و چیز کردن، حالا ثمره ی این چند سال شده رایگانی چیز از 9 صب تا 3 بعدازظهر توی این چند روز خاص. چیزبرای گفتن زیاده در این رابطه، ولی بنا به دلایل چیزی، ما قضیه رو چیز نمیدیم. و کلوهوم بیخیال این چیز میشویم. چیزی که زیاد است چیز. اصلا بیایید کمی درباره چیزازت صحبت کنیم. (اَه، چه مضخرفی شد، چیزازت! شیطونه میگه آدم چیزفهم، نکه ملت باقیه چیزاتو فهمیدن که داری شبیه اون مینویسی؟ اینم چیز بنویس بره پی کارش دیگه ! (اعذو بلا...). نه ! هرچه فکر میکنم این دیگه خیلی چیزی میشه، بخاطر همین منم استثنا قائل میشم و میگم که منظور از این چیز (چیزازت) شرارت بود ! (اَ اَ اَ، لو رفتیم)). بگم از دخترایی که بی تربیتی رو چیز بودن میدونن. باید بهشون گفت عزیزان دل، قربون اون چیزتون بشم، برای چیز بودن، حتما نباید چیز بود، نباید چیز کرد، نباید شکلتون چیز باشه. چیز بودن به این چیزا نیست. کافی مثل چیز ها فکر کنید. البته فقط دخترها نه ها، پسرها هم هستند. ولی چون دیگه اونا از دست رفتند و چیزی بهشون نیس، من بیخیالشون شدم. وگرنه باید به اونا هم گفت، خاک تو اون چیزتون کنم، چیز بودن به نه چیز است و نه چیز. کافیه کمی چیز باشی.حالا میخاد چیزت هر شکلی باشه. بعید بدونم این پاراگراف نکته آموزنده داشته باشه، چون اگه این چیزا می فهمیدن که جای این چیزا چی بزارن، که مشکل نبود. آموزنده نبود اما چیز که بود، نمیشه که همیشه به نیمه چیز لیوان نگاه کرد.

چیز را آوردیم که چیز نشویم ولی حرفمان را بزنیم، ولی اینطوری نمیشه اگر چیزی باشد که چیزا بفهمند پس چیزا نیز میفهمند و ما نیز این وسط چوب دو سر چیز میشویم. شاید از این چیز بروم. بجایی که بشود حرفهارا بدون چیز نوشت، و خیالت راحت باشد از هر چیزی.

نمیدونم چند وقت دیگه این چیزهم چیز بازی در بیارد، و تمام چیزهای مارا پاک کند. و منم در آدرس‌بار چیز را بزنم، و این نوشته بیاد که بلاگ شما به  علت چیزی بودن، چیز شده است. و چند روز بعدش، یه چیز مغز دیگر بیاید، این را بگیرد و چیزهای خودش را به مردم چیز کند. ما هم آن گوشه مثل چیز بشینیم و چیز کنیم. نمی‌دانم زمانش کی است؟ ولی بقولی چیز دارد، ولی چیز ندارد !

من هم آنوقت یه چیز دیگر خاهم ساخت، و چیز میکنم ...


  • کا وه

نظرات  (۶)

متن یکم بوی چیز میداد با طعم چیزچیز!در کل متن چیزی بود ما که چیز شدیم.;) ولی در کل متنی بود که هرکس با ذهنیت خودش تعبیر میکنه ذهنیتی که در طی دوران بلوغ فکرشی بدست آورده.متن قابل تاملی بود محمدجان اگه صحبت بدون چیزی داری خوشحال میشم بشنوم!
پاسخ:
بله، تنها علتی هم که این مدل چیز کردن برایم جالب شد، همین بود که میشه هرکسی یک برداشتی کنه !
ولی اگه کسی خاست کلید این چیزها رو بهش میدم، تا بدونه که رو هوا نبوده. گرچه زمینه ما هوای بعضیاست !! ولی خب، منم در اندازه خودم نوشتم.
چیزی برای چیزهای این نوشته بگذارید که هم شایسته چیز من، و هم چیز شما باشد.
محمد جان می دونی 261 بار نوشتی چیز؟!!!
مغز ما و خودت رو چیز کردی؟
(جالب بود)
پاسخ:
:|
ای خدا !
همه زن داداش دارن، ما هم ...  :D
ولی واقعا نمی‌دونستم، ممنون از این سیستم آمارگیری بدون غلط، بی‌فایده و دقیق شما :D
عمیقابه چیز رفتیم به قول خودت اگه افلاطونم این متنو بخونه از این همه چیز سرگیجه می گیره. و لی جالب بود ممنون
پاسخ:
بله پریسا جان. بعضی وقتا باید خودتو بیرون بریزی، حتا اگه کسی چیزی نفهمه. (گرچه ترشحات من، از نوار شرکت بیان رد شده، و دیگه کمی ناخالصیش به شما رسیده :D)
یادته میگفتی من از هرچی خوشم نیاد ولی تو رو دروایسی باشم، میگم خوبه، جالب بود ؟!!
هنوزم واسه اینکه اینو بت گفتم از خودم زورم میگیره:دی آره دروغ چرا خیلی خوشم نیومد ولی بازم قابل تامل بود و نکته اصلی هم این بود که آدم بهش فکر کنه نه خوشش بیاد درسنته؟
پاسخ:
ا ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!  حالا که اینجوری شد منم از تو زیاد خوشم نمیاد !! :D

خب خیلی بهتر بود بعد ازاینکه بهش فکر میکردی خوشت میومد. 
بهت ک گفتم, این نوشته برای من سخت بود. و کلی سانسور شده
ولی در کل دوسش دارم.

متنت پر بود از حرفای نا گفته اگه هر کس برداشت خودشو کنه  که مطمئنا همین طوره و همه نمیتونن جای چیز های تور رو  درست و بنا بر اون چیزی که در ذهنت گذشته پرکنن بنابراین  ممکنه به نفعت و یا ضررت تموم شه ،و شاید اون کسی که همیشه وبلاگتو میخوند دیگه نخونه ، اما مهم اینه در هرگونه برداشت مخاطب آزاده .موفق باشی.

پاسخ:
بله، هرکس برداشت خودش رو داره، گرچه زیاد هم مبهم نیست. فقط خوبه که شخص خاصی رو توی این متن نشونه نگرفتم ;)
چیزم تو چیزه بچگیات  :ی
پاسخ:
:|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی